زندگیمون حراج شد دیروز هر چی بود و نبودو سوزوندی

دیگه چیزی نمونده تو خونه غیر ما که رو دست هم موندیم

در این خونه رو همه بازه آدما از هجوم سر ریزن

حال اون آدمی رو دارم که زندگیشو تو کوچه میریزن

هر کی از راه میرسه انگار چیزی از زندگیمو میگیره

پیش چشم خودم تو این خونه هر کسی تو اتاقمون میره

کاش میشد بدونم از فردا عکس لبخند کی تو این قابه

کی تو آینت موهاشو میبافه کی رو تخت من و تو میخوابه

همه چیمون تو پنجره پیداست بین ما هیچ پرده پوشی نیست

به کسایی که مارو میبینن بگو این منظره فروشی نیست

من واسه بند بند این خونه واسه هر چی که توشه جنگیدم

شب به شب دور خونه میگشتم کعبه رو این اتاق میدیدم

ما یه تاریخ پیش هم بودیم من عتیقم آهای عتیقه فروش

قیمت من هنوز دستت نیست منو ارزون به هر کسی نفروش


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






 

نوشته شده توسط رضا خان زاده در دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 1:25 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت