گفتمش: دل ميخري؟

پرسيد چند؟

گفتمش: دل ماله تو ، تنها بخند؟!

خنده كرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روي خاك افتاده بود

جاي پايش روي دل جا مانده بود


 

نوشته شده توسط رضا خان زاده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 1:6 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت